Monday, August 15, 2005

جواب به علی، قسمت دوم

دوستان عزيزم سلام
من بالاخره از ايران برگشتم و فرصت پيدا کردم تا جواب دوست عزيزم علی رو بدم
حقيقت بايد به چيزی نسبت پيدا کند تا معنی داشته باشد،خود حقيقت به خودی خود که چيزی نيست

علی جان، مفاهيم از نظر من دو نوع هستند. يک سری از مفاهيم نسبی هستند، يعنی نسبت به مفهومی ديگر معنی پيدا ميکنند. مثل خوبی و بدی. مثلاً اگر من بگم شير چيز خوبی است، مفهوم خاصی ندارد چرا که ممکنه همين شير که براي شما خوبه براي من که به شير حساسيت دارم بد باشه
سری دوم مفاهيم اونهايی هستند که در مقايسه با مفاهيم ديگه مفهوم پيدا ميکنند. مثل زيبايی و زشتی. بزرگی و کوچکی. اگر زشت وجود نداشته باشه زيبا هم مفهومی نداره. بزرگی هم هميشه نسبت به چيز ديگه سنجيده ميشه
تنها مفهومی که به خودی خود معنی دارد و هيچ نيازی به مقايسه شدن يا نسبیت ندارد حقيقت است. مثلاً اينکه زمين به دور خورشيد ميگردد هميشه حقيقت بوده، حتی قبل از اينکه بشر اون را کشف کنه. من کاملاً با حرف تو که ميگی حقيقت به خودی خود مفهومی نداره مخالف هستم. تنها چيزی که به خودی خود مفهومی داره حقيقته
.
چه قسمتی از شما اگر وجود نداشته باشد،معرفتتان نيز وجود ندارد؟

هر قسمتی از ما، حتی جسم ما هم ميزانی از معرفت، يا اگر منظورت همون حقيقته، رو در خود داره. به عنوان مثال، بخشی از حقيقت از طريق تفکر به ما ميرسه، بخشی آموختنی است. بخشی از اون تجربه ميشه، که جسم ما خيلی در اين بخش نقش داره و بخشی از اون غريزی است. نميدونم به سؤالت جواب دادم يا نه
جوابی که به سؤالم دادين در اين مورد که آدم های بد چرا از حقيقت دور ميشن قانع کننده نبود

علی جان با کدام قسمت اين توضيح مشکل داری؟ برای ياد آوری همه دوستان بايد اشاره کنم که به نظر من بدکاران، تا حدی به دليل محيط زندگی خود، و تا حد زيادی به اختيار خود، به حقيقت پشت ميکنند
معرفتی که انسان بعد ازمرگ به دست ميآره به سبب گسستن پيوند روح با بدن مادّيه

علی جان با اين قسمت کاملاً موافقم و در قسمت اول جوابها هم اين نکته رو گفتم که آزادی روح از جسم دليلی براي درک بيشتر حقيقت است. چون روح گرفتار زمان و مکان و مادّيات نيست
شما در تئوری تون مطرح نميکنيد که چرا انسانها تمايل دارند که نطفه ی حقيقتشون رو پرورش بدهند

چون انسان ها مثل قطره اي هستند که با بازگشت به دريا مفهومی بسيار والاتر پيدا ميکنند. اين برميگرده به اين سؤال که هدف از آفرينش چيست و جواب اين سؤال بخشی از حقيقت نهفته هست که کسی جواب آن را کاملاً نميداند
من برداشتم اين بود که شما معتقدی که قران رو خود پيامبر نوشته،و همچنين معتقدی که حرف هايی که ميزده درسته،از طرفی در خود قران ذکر شده که قران از جانب پيامبر نيست،پس به تناقض ميرسيم مگر اينکه قران تحريف شده باشه

خوب بالاخره بحث قران مطرح شد. قبل از شروع بگم که من به اعتقادات همه کاملاً احترام ميگذارم و اميدوارم که گفتن عقيده شخصيم کسی رو دلخور نکنه
ببين همه موافقند که پيامبر بيسواد بود و قران بعد از وفات او مکتوب شد. به نظر من پيامبر فردی بود که بسيار به حقيقت نزديک بود و قسمت بزرگی از حقيقث هم از قول او در قران نقل شده و قران سرشار از حقيقث است. ولی اولاً قران هم کل حقيقت نيست، دوم اينکه قران هم توسط بشر مکتوب شد و ميتواند تحريف شده باشد. پس اگر بخواهم نظر خود را خلاصه کنم، قران مخلوطی است از حقيقث بيان شده توسط پيامبر و قسمتی از نظرات فردی، يا اغراق آميزی نويسندگان برای تقديس آن. برای همه اين موارد مثال ميشود زد
قسمت آخر پست قبلی من يه سؤال نبود،بلکه داشتم شرايط اون معرفتی که شما ميگی خوبه رو با فرض عادلانه بودن
دنيا تذکّرميدادم

فکر ميکنم منظورت از قسمت آخر، موضوع ربط حقيقت جويی و طول عمر باشه. همون سؤالی که در مورد بچه نوزاد هم مطرح ميشه که اگر نوزادی بميره که وقتی براي حقيقت جويی نداره. در جواب اين سؤال بايد بگم که هيچ کس نميداند که انسانها طبق چه قانونی از حقيقت بهرمند ميشوند. ولی حتی با وجود نا آگاهی از اين موضوع، ميتوان نشان داد که اين تئوری با عدالت مناقض نيست. مثلاً تصور کن که بهره مند شدن انسان بستگی مستقيم دارد با ميزان حقيقت جويی او و بستگی معکوس دارد با زمانی که زندگی کرده و امکاناتی که داشته. پس هرچه زمان کوتاه تر و امکانات کم تر باشه، او بيشتر از حقيقت بهره برده. مسلما حقيقت محض، یعنی خدا، فرمول پيچيده تر و کاملتری براي محاسبات دارد
به هر حال من نفهميدم که شما با شرايطی که من برای اون معرفت مفيد در نظر گرفتم موافق بودی يا نه

علی جان منظورت از معرفت مفيد چيه؟ يادم نميآد چيزی در اين مورد گفته باشی. لطفاً ياداوری کن
يا حق

1 Comments:

At 12:26 AM, Blogger شپول said...

سلام کورش. تشکر از کامنت‌هایی که در جواب من نوشته‌بودی. گفته بودی که نظرم را در مورد نوشته‌ات بگویم. راستش من نتوانستم بیشتر از چند خط در نوشته‌ات پیش بروم. اگر اجازه بدهی، بدون حاشیه‌روی و تعارف مطلبم را بیان کنم. اول اینکه آنچه نوشته‌ای بنا به تعریف، نظریه نیست بلکه شاید تنها توصیف یک مدل باشد. نکته دیگر اینکه این مطلب سعی دارد به چه پرسشی پاسخ بدهد؟ سوال چیست و صورت مسئله کدام است؟ گویا یکباره به جواب پرداخته‌ای در حالی سوال گم شده و مطلب انسجامش را از دست داده چرا که به سوال خاصی جواب نمی‌دهد. از این نکته که بگذریم، در شروع مطلب تو مشکلی به چشم می‌خورد و آن اینکه مگر چیزی جز حقیقت هم در دنیا وجود دارد؟ با توجه به مدل تو، پاسخ منفی است و در دنیا چیزی جز حقیقت وجود ندارد (دلیل؟ به زیرنویس نگاه کن). این عبارت در این شکل نمی‌تواند مبنای بحث شود، چرا که هیچ نوع اطلاعاتی را منتقل نمی‌کند. نه می‌توان چیزی از آن نتیجه گرفت و نه اینکه چیزی به اطلاعات ما اضافه می‌کند. درست مانند آنکه بگویی «هر چیزی که وجود داشته باشد، وجود دارد!». این عبارت گرچه ممکن است که درست باشد، ولی حاوی هیچ اطلاع مفیدی نیست. در ادامه بدون هیچ توضیح به یکباره کلی مفاهیم دیگر را وارد کرده‌ای بدون اینکه تعریفی از آنها ارائه بدهی. مفاهیمی مانند نطفه، مرگ، بعد از مرگ، آفرینش، هدف آفرینش و یا صحبت از دور و نزدیک شدن به حقیقت. بدیهی است که تا این مشکلات اولیه نوشته‌ات حل نشود، نمی‌توان جلوتر رفت و به بقیه مطلب پرداخت. ببخشید اگر کمی خشک و بی‌تعارف نوشتم ولی فکر می‌کنم که در بحث‌های فلسفی، دقیق بودن مهمتر از دلپسند بودن است چرا که به درک بهتر مطلب از دو طرف کمک می‌کند.
--زیرنویس--
(به دلیل مشکل قالب وبلاگ شما، نوشته‌های مخلوط فارسی و لاتین درست نمایش داده نمی‌شوند. بنابراین به اجبار به پینگلیش نوشتم)
farz konim ke haghighat ra be shekle majmo'eye "F" neshan bedahim. majmo'eye "W" ham neshangare tamame hasti bashad. dar ebtedaye nevestheat bayan kardi ke har chizi dar hasti bakhashi az haghighat ast. be bayane digar, har zir-majmooeye delkhah "e" az "W" khod zir-majmooeyee az "F" ham hast. hal chizi ra farz konim ke haghighat nadarad va ya be bayane digar, zir majmooeye delkhahe gheire tohi be name "k" ra az F' entekhab konim. aya "k" mitavanad zir-majmooeye "W" ham bashad? kheir! chera ke agar "k" zir-majmooeye "W" bashad bana be hokme avalieye in model, k zirmajmooeye F ham hast vali az anja ke k ra zir-majmooeye F' farz karde budim, dar inja be tanaghoz miresim.

 

Post a Comment

<< Home