بحث اول، سخن دوم
قبل از هر چيز بگم که تا الان هر سه ما، فاطمه، حميد و من، معتقد هستيم که انسان مختار است. ولی با استدلال حميد مشکل دارم. اينجا مينويسم چرا و ميگم که من چه دليلی دارم. اگر با ما موافق بوديد که به بحث ادامه ميديم و ميريم جلو. اگر نه شما هم دليل بياريد.
اول اينکه چرا با استدلال حميد مشکل دارم: اين استدلال مثل اين ميمونه که به کسی امری بکنيم ولی توی جمله يه لطفاً بگذاريم. امر
اول اينکه چرا با استدلال حميد مشکل دارم: اين استدلال مثل اين ميمونه که به کسی امری بکنيم ولی توی جمله يه لطفاً بگذاريم. امر
امره، فرقی نميکنه. اگر حميد با من موافق نيست به اين سؤال جواب بده: آيا من در طول زندگی ميتونم انچه خدا ميدانست تغيير بدم؟
و امّا استدلال من: من فکر ميکنم اين سوال اشتباهه! دليلش هم اينه که من با پرسيدن اين سوال فراموش ميکنم که دو اصل مهم اين سوال، يعنی زمان و دانش، آفريده خود خدا هستند. اين ما انسان ها هستيم که همه چيز رو در قالب زمان و دانسته زندانی ميکنيم. اينکار مثل اين ميمونه که از نقاشی بپرسيم خودش در تابلویی که کشيده کجاست و چه نقشی داره. مهم اينه که خدا از قالب زمان، مکان، دانش و غير خارجه. خدا فرد نيست، اين رو فراموش نکنيم. ولی ميشه حسش کرد.
و امّا استدلال من: من فکر ميکنم اين سوال اشتباهه! دليلش هم اينه که من با پرسيدن اين سوال فراموش ميکنم که دو اصل مهم اين سوال، يعنی زمان و دانش، آفريده خود خدا هستند. اين ما انسان ها هستيم که همه چيز رو در قالب زمان و دانسته زندانی ميکنيم. اينکار مثل اين ميمونه که از نقاشی بپرسيم خودش در تابلویی که کشيده کجاست و چه نقشی داره. مهم اينه که خدا از قالب زمان، مکان، دانش و غير خارجه. خدا فرد نيست، اين رو فراموش نکنيم. ولی ميشه حسش کرد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home